English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1140 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Do you have nothing to declare? U آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to declare [customs] U گمرک دادن [گمرک]
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
bond U به انبار گمرک تحویل دادن
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
import duties U حق گمرک اجناس وارداتی گمرک ورودی
i have no knowledge of it U هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
litotes U کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
custom's appraisor U مامور گمرک ارزیاب گمرک
It is too expensive for me to buy ( purchase ). U برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
it has escaped my remembrance U در یاد ندارم بخاطر ندارم
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
invitation U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
c U استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
to grieve over anything U برای چیزی
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
uberstreichen U لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
look to <idiom> U آمادگی برای چیزی
requesting U تقاضا برای چیزی
inclinable to something U مساعد برای چیزی
to grumble at any thing U برای چیزی غرغرکردن
requests U تقاضا برای چیزی
request U تقاضا برای چیزی
requested U تقاضا برای چیزی
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
asked U برای چیزی بی تاب شدن
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
demand U تقاضا برای انجام چیزی
asking U برای چیزی بی تاب شدن
asks U برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
steeper U فرف برای خیساندن چیزی
in defence of somebody [something] U برای دفاع از کسی [چیزی]
ask U برای چیزی بی تاب شدن
approval U توافق برای استفاده از چیزی
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
security blanket <idiom> U استفاده از چیزی برای راحتی
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
to get something to somebody U برای کسی چیزی را آوردن
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
application [for something] U درخواست نامه [برای چیزی]
demands U تقاضا برای انجام چیزی
To let something slip thru ones fingers . U چیزی را از کف دادن
string out <idiom> U کش دادن چیزی
customs U گمرک
stepper U چیزی که برای پله بکار می رود
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
lanyards U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
demanded U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
impetrate U برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to negotiate for something U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
consigns U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
lanyard U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
consigned U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to make a study of something U برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
demands U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to make a r for something U برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
demand U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consign U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
spoon-feed <idiom> U ساده کردن چیزی برای کسی
To set a limit to everything. U برای هر چیزی حدی قائل شدن
to save for something U پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to call somebody to [for] something U از کسی برای چیزی درخواست کردن
to refuse somebody admittance to something U پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
within reach of gunshot U کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to hand somebody something U به کسی چیزی دادن
prevent U توقف رخ دادن چیزی
prevented U توقف رخ دادن چیزی
pushed U چیزی را زور دادن
preventing U توقف رخ دادن چیزی
prevents U توقف رخ دادن چیزی
boosting U افزایش دادن چیزی
boost U افزایش دادن چیزی
reimburse U خرج چیزی را دادن
push U چیزی را زور دادن
boosts U افزایش دادن چیزی
put in U قرار دادن چیزی در
to book something U چیزی را سفارش دادن
to hire out something U اجاره دادن چیزی
measure U توقف رخ دادن چیزی
locus in quo U جای رخ دادن چیزی
to buoy something [up] U به کسی [چیزی] دل دادن
to let something [British E] [Real Estate] U اجاره دادن چیزی
to let something on a lease U اجاره دادن چیزی
to rent out something U اجاره دادن چیزی
to put in U گماشتن در [در چیزی جا دادن]
to plug in U گماشتن در [در چیزی جا دادن]
integrate U درشکم چیزی جا دادن
integrating U درشکم چیزی جا دادن
reimbursing U خرج چیزی را دادن
to cut something U چیزی را کاهش دادن
to cut back [on] something U چیزی را کاهش دادن
hand in <idiom> U به کسی چیزی دادن
give away <idiom> U دادن چیزی به کسی
to cut down [on] something U چیزی را کاهش دادن
to smell [of] U بوی [چیزی] دادن
integrates U درشکم چیزی جا دادن
boosted U افزایش دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] U کرایه دادن چیزی
to let something on a lease U کرایه دادن چیزی
to pass somebody something U به کسی چیزی دادن
to lean against something U پشت دادن به چیزی
reimburses U خرج چیزی را دادن
to rent out something U کرایه دادن چیزی
pushes U چیزی را زور دادن
to hire out something U کرایه دادن چیزی
reimbursed U خرج چیزی را دادن
to seek a remedy for something U چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
measure U عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
wringer U ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
bring up <idiom> U معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
make something out <idiom> U ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to commandeer something U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
represents U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
applying U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
represent U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
apply U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
represented U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
applies U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to be the obvious thing [for somebody or something] U آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
To lick ones lips . U شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to push for an answer [in reference to something] U برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
duty-free U معاف از گمرک
To get it through the custome. U از گمرک رد کردن
free trader U بدون گمرک
customs officer U مامور گمرک
impost U گمرک ورودی
warehouse U انبار گمرک
warehouses U انبار گمرک
bonded store U انبار گمرک
dutiable U گمرک بردار
clearest U از گمرک دراوردن
duty paid U گمرک پرداخته
clears U از گمرک دراوردن
inland duty U گمرک داخلی
customs U اداره گمرک
clear U از گمرک دراوردن
customs U دفتر گمرک
bonded warehouse U انبار گمرک
duty paid U گمرک شده
custom assersor U مامور گمرک
customhouse U اداره گمرک
customs house U اداره گمرک
clearer U از گمرک دراوردن
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com